278.Sat 2 Dec 2017 • 2:4 AM
ساعت 00:57 ، یِ شماره روو گوشی ـم میفته .. سر می چرخونم ُ شماره رو می بینم .. 8288 !! عباس !؟ این وقت شب ؟ دریافت می کنم ُ بعد شنیدن صدای سکوتش ، قطع می کنه !! یِ sms صفحه ی گوشی ـم ُ باز روشن می کنه که جز صدا زدن اسمم ، چیزی اون توو نیست .. یِ ' هوم ؟ ' تایپ می کنم ُ به کارم ادامه میدم ! توو تلگرام ، یِ voice دریافت می کنم .. با صدای لرزون سلام می کنه و حالم ُ می پرسه .. ' فکر کنم امشب ، یکی از اون شب ـاس که خیلی کم آوردم ' ُ میگه و من هاج ُ واج ، منتظر دلیل این حال داغونشم ! ادامه میده تا اون جایی که صداش پر از نوسانِ و میگه ؛ ' یادتِ گفتم عاشق سپیده ـم ؟ یادتِ ! 'و بعد چند جمله ، خبر ازدواج سپیده رو اعلام می کنه ! روو صفحه ی تلگرامش ، موندم ! سکوت ، زننده ترین و در عین حال بهترین تصمیم اون لحظه بود ! پناه آورده بود به من _ یِ دوست رازنگه دار دانشگاهش _ و من ، اونقد زمان نداشتم که خیانت دوست صمیمی عباس ُ عقدش با سپیده رو هضم کنم و بعـــــد ، حال عباس ُ روو به راه کنم ! بعدِ یِ مکث کوتاه تماس گرفتم ُ این درست ترین تصمیم اون لحظه ی من بود .. می دونستم که عباس پی ِ ' تو لیاقتت بیشتر از سپیده ـس ' و ' چوب خدا صدا نداره ' و ... نیست ! عباس یِ گوش شنوا می خواست که خالی شه و از قبلِ تماس ، با خودم کنار اومدم که احتمال گریه ی پشت تلفنش هست پس آروم 272....
ادامه مطلبما را در سایت 272. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shaaadzi بازدید : 107 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 13:45